-
خداوندا خرم را اسب گردان
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1394 19:36
خداوندا خرم را اسب گردان پرایدم را بگیر و غصب گردان بده جایش به من یک بنز زیبا مبادا تو دهی رانا و تیبا خدایا خانه ای گنده به من ده زنی زیبا و سرزنده به من ده خدایا دانمت این کار سخت است ولی این می زند بر بوسه ات دست زنم خواهم که غرغر کم نماید همینطوری موبایلم را نپاید مطیعم باشد و کم خرج و کم حرف بشورد بی غر او...
-
ما مسلمانیم جان عمه مان
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1394 17:53
ما مسلمانیم جان عمه مان ادعا داریم در حد کلان با دروغ و با ریا آمختیم آبروی یکدگر را ریختیم لذت غیبت بود هر روز جور قلب ما از هرزگی گردیده کور مال هم راحت چه بالا می کشیم یاد باد آن روزگاران قدیم .....
-
الیس الصبح بقریب...
جمعه 9 مردادماه سال 1394 10:21
ای خوش آن روز که با صبح تو آغاز کنیم همه از شوق دو چشمان به جهان باز کنیم روی بی پرده ببینیم و ز سر حد شعف این دو دستان طلب را پر پرواز کنیم ::ح.ر::
-
ای خدایا درس با ماها چه کرد
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1394 13:29
ای خدایا درس با ماها چه کرد هین ز دنیا و ز عقبی کرد، ترد صد مزخرف اندرون ذهن ما کرده ما را، یک خل انسان نما تنقیه کردیم، انتگرال و حد بهر کشف curve آن سنگ لحد روند و مشتق را به زور آموختیم صد کفن از علم بر خود دوختیم صد مثال سخت را کردیم حل کس نداده بعد ازآن بر ما محل تو کجای کار این حل ها بدی؟ گر بدی ای کاش ظاهر می...
-
جسد نی ام؛ روحم من
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1394 12:53
سرگرم به دنیا و ز خود دورم من آمیخته در این هوس پوچم من فکرم همه سرگرم خوراک و پوشاک غافل که جسد نیستم و روحم من ::ح.ر::
-
این موقع آخر الزمان است
سهشنبه 6 مردادماه سال 1394 10:20
آن را که مرا بکرده مجنون، آمیزه ی کفر و اراتداد است مجنون شده ام به جن و شیطان، دین و دل من به دست باد است از یاد برفته آن خدایم، بگذاشته در زمین رهایم شیطان شده همدمم شب و روز، خوش جای نهاده در نهاد است نه دست و دعا و اشک توبه، شیطان زده در درون شعبه نه حس و نماز و شوق قرآن، بازار دعا و دین کساد است این موقع آخر...
-
صدای خلوت تو
جمعه 2 مردادماه سال 1394 13:30
همیشه کنج وجودم، صدای خلوت توست در این سرای غروبم، حضور غیبت توست اگر چه صوت صدایم، صدای بی تویی است ولی سراچه ی قلبم، حضور صحبت توست سیاه و بی تو پرستم، ولی تمام وجود هنوز تشنه ی والا حضور قامت توست نه دست شوق و نیازی که آورم به عروج هراس دست من از آن هجوم هیبت توست به جلد خویش عیانم، به روی جلوه نهان عیان به جلوه...
-
خسته ام یا رب
یکشنبه 21 تیرماه سال 1394 05:54
خسته ام یا رب ز دنیای بزرگ بره ام، یارب در این دنیای گرگ روزها رفت و من اما بی توام با خودم درگیر اما بی خودم کورسوهایم شده مشکی ناب آرزوهایم شده نقش بر آب دست هایم خالی و درخواست پر آمده از فک من پایین موتور روح شیطان کرده اندر من حلول چون که قرآن می کند من را ملول در نمازت سوی دیگر می شوم گه شوم صاف گهی از بیخ خم...
-
با تو گفتن
یکشنبه 21 تیرماه سال 1394 05:15
با تو گفتن در سحر، در نیمه شب، دارد صفا
-
حتی در ماه تو
یکشنبه 21 تیرماه سال 1394 05:00
خدایا ما فکر می کنیم دروغ از لیست گناهان حذف شده! راحت دروغ می گوییم. حتی در ماه تو! خدایا حل مشکل خلق خدا برایمان آسان است ولی ایجاد مشکل می کنیم که سخت تر است. حتی در ماه تو! خدایا قرآن را ختم می کنیم. بارها! ولی بعد از آن به مظلومی ظلم می کنیم. حتی در ماه تو!
-
ای خدایا پست ما را هم ببین
جمعه 19 تیرماه سال 1394 06:46
ای خدایا پست ما را هم ببین مدتی با مفلسان خود نشین لایک کن ما را، بده بر ما نظر ده امانم، خشم تو دارد خطر گر گنهکارم گناهم پاک کن این کتاب دست چپ در خاک کن دوزخت جیز است در جیزم نکن از بهشت و حوریت دورم نکن یک بلیط یک سره بر من بده تا که در جنت روم من میکده حوریان را یک به یک گردان ردیف قدرتم ده تا نگردم من ضعیف ده...
-
خدا الهی
جمعه 19 تیرماه سال 1394 05:58
خدا الهی (عکس العمل یک خانم هنگام دیدن طفل بانمک)
-
مرا بپا
جمعه 19 تیرماه سال 1394 05:54
خدایا مرا بپا خودم که عقل درست و حسابی ندارم
-
ای خدای آسان پیچیده
سهشنبه 9 تیرماه سال 1394 12:17
خدایا! تو پیچیده تر از آنی که فهمیده شوی و تو ساده تر از آنی که فهمیده شوی خودت را برای من در قسمت ساده قرار ده، مغزم توان تحلیل ندارد
-
تقدیم به 175 شهید غواص بخصوص شهید دست بسته
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1394 13:20
با لباس لاستیکی در بند بودن، مشکل است سالها در غربت یک گور ماندن، مشکل است چند سالی زودتر ای کاش من می آمدم مادرم را زیر نعشم پیر دیدن مشکل است ::ح.::
-
....که با دلدار پیوندی....
سهشنبه 25 دیماه سال 1386 22:41
حسین حسین حسین ........ پیرمرد چندین بار حسین رو صدا زد. ولی اون جواب نمی داد. یه کمی بلندتر صداش کرد ولی بازم جوابی نشنید. با خودش گفت شاید بلند که حرف زده حسین ناراحت شده جوابشو نمی ده. صداشو آروم کرد و صداش زد: حسین ... نه خیر، مثل اینکه قهر کرده. یه کمی لحنو لطیف کرد و گفت:حسین، حسین، حسین جونم! غرور مردونگیش تا...
-
غلم
جمعه 2 شهریورماه سال 1386 10:42
آمدم که بنویسم شاید برای هدفی مقدس و شاید هم برای نفسانیات یک من این منی که سالها با آن زیستم گاه پرستیدمش و گاه متنفرانه از او رنجیدم این منی که سالها خواست او شود ولی هر روز از او دورتر شد و من تر شد ......... الذی علّم بالقلم ن و القلم ما یسطرون قلم سنگین است و حمل آن بر دوش سنگین تر ولی من سعی می کنم آن را بردارم...