تیر خلاص من تویی، حکمت ناب من تویی
ای زتو دور گشته من صاحب جان من تویی
گر همه راه طی کنم، دور شوم ز راه تو
باز به من عیان شوی راهنمای من تویی
سخت بیازمودهای، تا که به اعتلا رسم
آب شوم ز پختگی تا که به تو! خدا رسم
مالک جان من تویی، صبر و قرار من تویی
نیست برون ز ملک تو، راه فرار من تویی
موت مرا تو خوب ده، قرعهی بنده خوب نه
تا بپرم به سوی تو، قرب تو از فراغ به
ح.ر.
لطف است به این بنده عصیانگر عاصی
گر گاه گداری نظری تو بنمایی
چون ماه ضیافت شده ای خالق عالم
بر سفره خود روزی ما را برسانی
::ح.ر::
اختیاری نیست ما را این وجود.........جبر باشد کفر گفتن یا سجود
ای خدایا قسمتم کن اختیار.............نه! به جبرت در ره خوبان بیار
جبر باشد شاکرم بر جبر تو...............شاکرم بر اختیارم، صبر تو
عزتم ده با خودت کن من رفیق........کفر من با رحمتت گردان رقیق
بی دریغم از خود و لطفت مکن...........بنده را در گیر با خشمت مکن
عمر کوتاهی است دنیای بلند........هست مال زندگی یک نیشخند
نه تو را یک بنده صالح بدم................نه مثال یاغیان غافل بدم
نه عبادت مثل خوبان کرده ام......نه به ترکش بر تو عصیان کرده ام
گاه بر غیرت توسل کرده ام.............بر تو گاهی هم توکل کرده ام
راه کج رفتم گهی در راه راست......گر عذابم می کنی ای حق سزاست
گر مرا در آتشت انداختی..............بنده را شرمنده خود ساختی
عدل تو اینگونه بوده ای خدا..........این و آن باشد حساب از تو جدا
گر نهادی بنده را اندر بهشت...........بر حساب لطف تو باید نوشت
بنده پررو بگوید یا لطیف...............من بدم آید ز آتش قیر و قیف
آتشت داغ است ای جان آفرین........کن مرا اندر بهشت خود قرین
من ز طیف آخری هستم خدا...........می کنم از بهر بخشش تو صدا
عاطف بیچاره غیر از تو نداشت......ورنه پستی سوی دیگر می گذاشت
::ح.ر::
چه معنا دارد اینها بهر هر زن؟
...
خدایا گر نمی خواهی نده تو
پرایدم پس بده خر را بده تو
اگر حکمت همین باشد پذیرم
در این بیچارگی، سختی بمیرم
بهر صورت خدایی ، بنده بنده
اگر خواهی بکن این بنده رنده
دهی عزت به هر کس تو بخواهی
ذلیلم گر تو این بر من نخواهی
خودت گفتی دعایم کن، بخوانم
منم گفتم تمام آن چه خواهم
تو خواهی ده، نمی خواهی نده تو
تو داری در جهانت حق وتو
خدایا راضی ام بر حکمت تو
ولی امید من بر قدرت تو
امیدم مایه ی آرامش من
خدا می بیند عجز و خواهش من
در این کنج فضاهای مجازی
خداوندا مرا کن بازسازی
بخوان شعرم نظر را ثبت گردان
مکن در وبلاگم بی یار و حیران
اگر راهی بباشد بر اجابت
خداوندا بده بر من جوابت
اگر خواهی دهی درخواست هایم
منم عاطف، نجف آباد جایم
مکانم را فرستم ازgoogle earth
بود یک خانه ای از عمه ام ارث
نشستم منتظر تا لطف یزدان
کند با پاسخش من تیر باران
که شاید بسته ای از سمت ایزد
رسیده... وای! گمانم پست در زد
: ::ح.ر::
تو کجای کار این حل ها بدی؟
گر بدی ای کاش ظاهر می شدی
در جمود درس ها گشتیم گم
نوترونی بودیم در جان اتم
بهر امیدی که شاید یک زمان
یک از این صد درس آید کارمان
نه به دنیا آمد و نه آخرت
گفت کس چند است ای دانا خرت؟
مانده ام اکنون از آن عمری که رفت
درس ما چون آتش و آن عمر نفت
دست من گیر و بکن در خود فنا
کن خرابم، باز گردانم بنا
::ح.ر::