مال دنیا را به هم انباشتی
نه به کس دادی نه خود برداشتی
این چه سودی داشت مال بی حساب
خود نخوردی لقمه ای از این کباب
چون فقیران کند گذر در شهر
روی او نیش و خلق و خویش زهر
::ح.ر::
آرزویی است محال و من بیچاره جوان
با حقوقم چه کسی گفت که چند است خرم؟
::ح.ر::
عمری که تو دادی همه بیهوده تلف شد
مقصود تو مِی بوده و پیمانه هدف شد
جامی ز زر و سیم فراهم بنمودیم
افسوس که یک جرعه نخوردیم و زکف شد
{::ح.ر::}
چه معنا دارد اینها بهر هر زن؟
...
خدایا گر نمی خواهی نده تو
پرایدم پس بده خر را بده تو
اگر حکمت همین باشد پذیرم
در این بیچارگی، سختی بمیرم
بهر صورت خدایی ، بنده بنده
اگر خواهی بکن این بنده رنده
دهی عزت به هر کس تو بخواهی
ذلیلم گر تو این بر من نخواهی
خودت گفتی دعایم کن، بخوانم
منم گفتم تمام آن چه خواهم
تو خواهی ده، نمی خواهی نده تو
تو داری در جهانت حق وتو
خدایا راضی ام بر حکمت تو
ولی امید من بر قدرت تو
امیدم مایه ی آرامش من
خدا می بیند عجز و خواهش من
در این کنج فضاهای مجازی
خداوندا مرا کن بازسازی
بخوان شعرم نظر را ثبت گردان
مکن در وبلاگم بی یار و حیران
اگر راهی بباشد بر اجابت
خداوندا بده بر من جوابت
اگر خواهی دهی درخواست هایم
منم عاطف، نجف آباد جایم
مکانم را فرستم ازgoogle earth
بود یک خانه ای از عمه ام ارث
نشستم منتظر تا لطف یزدان
کند با پاسخش من تیر باران
که شاید بسته ای از سمت ایزد
رسیده... وای! گمانم پست در زد
: ::ح.ر::
مال هم راحت چه بالا می کشیم
یاد باد آن روزگاران قدیم
.....
::ح.ر::
تو کجای کار این حل ها بدی؟
گر بدی ای کاش ظاهر می شدی
در جمود درس ها گشتیم گم
نوترونی بودیم در جان اتم
بهر امیدی که شاید یک زمان
یک از این صد درس آید کارمان
نه به دنیا آمد و نه آخرت
گفت کس چند است ای دانا خرت؟
مانده ام اکنون از آن عمری که رفت
درس ما چون آتش و آن عمر نفت
دست من گیر و بکن در خود فنا
کن خرابم، باز گردانم بنا
::ح.ر::
::ح.ر::
نه دست و دعا و اشک توبه، شیطان زده در درون شعبه
نه حس و نماز و شوق قرآن، بازار دعا و دین کساد است
این موقع آخر الزمان است، یارب به کجا پناه سازم
شاید که عیان شود ز مکه، امید همه به عدل داد است
امید آخر شاعر به کنه رحمت توست
ح.ر