غلم

من غلام غلمم و غلم غلام من

غلم

من غلام غلمم و غلم غلام من

گه گه

سرگرم هواییم و گهی گرم زمینیم
گه در ره اینیم و گهی در ره آنیم

آلوده پولیم و گهی چرک کف دست
گه در ره دینیم گهی غرق گناهیم

گه خرقه پشمینه و گه پالتوی چرمی
بر مرکب لکسوس و گهی توی پرایدیم

گه سوی حجازیم و گهی در ره تایلند
گه ذکر بگوییم و گهی چشم چرانیم

گه عشق بورزیم و گهی کینه بتوزیم
گه روضه بگیریم و گهی اهل رباییم

گه دشمن اینیم و گهی دوست به دشمن
گه لق دهنانیم و گهی محرم رازیم

گه هیتر برقی و گهی نفت و زغالیم
گه بنزین سوپر و گهی مخزن گازیم

گه بنده ابلیس و گهی بنده خالق
گه آتشی و گاه به آرامی خاکیم

این خاصیت نوع بشر هست که هر دم
در قعر حضیضیم و گهی اوج هواییم

یارب برهان بنده خود از کف این چاه
گر تو نکنی باز در این چاه بمانیم

خالیست دو دستان من از همت عالی
پر کن قدح از باده که محتاج به آنیم

::ح.ر::

صدای خلوت تو

همیشه کنج وجودم، صدای خلوت توست
در این سرای غروبم، حضور غیبت توست

اگر چه صوت صدایم، صدای بی تویی است
ولی سراچه ی قلبم، حضور صحبت توست

سیاه و بی تو پرستم، ولی تمام وجود
هنوز تشنه ی والا حضور قامت توست

نه دست شوق و نیازی که آورم به عروج
هراس دست من از آن هجوم هیبت توست

به جلد خویش عیانم، به روی جلوه نهان
عیان به جلوه نکردیَم، از محبت توست

نه شرط عقل بدانم، نه راه کفر و جنون
که راهدار من آن سایه ی طریقت توست

کدام راه نجات و کدام راه عقاب
به چشم خویش ندانم که بر بصیرت توست

بیا و بار گناهم به یک اشاره بریز

امید آخر شاعر به کنه رحمت توست


ح.ر